۱۳۹۱ تیر ۲۸, چهارشنبه

عاشقانه های بی تاریخ. شماره های یکم تا دهم. اسماعیل وفا یغمائی



1- میپرسند

میپرسند
این غزلها از آن کیست؟
کدام محبوب آشنا؟
و هیچکس نمی داند
حتی تو
حتی تو ای آشنا
حتی تو،
ای ناشناس....






 تابلوی ضمیمه کار اسماعیل وفا یغمایی

2- نمیدانی....

نمیدانی
که آن بیابانم، تهی ترین بیابان جهان
و عاشق ترین،
عظیم و ناشناس
که هیچ ندارم ،در خاطر خویش
بر سینه خویش
مگر آن شعله ای که توئی
وتو آن شعله ای،ای زیبا
آن شعله کوچک در گذر سالیان و سالیان
که همه شب بر سینه من، رقصیده ای،
میرقصی
و بر فرازت
تمام کهکشانهای جهان در حسرت حال منند
و من در هراس از آنکه بربایند ت!.

تو را بر سینه دارم،ای شعله،
آتش عشق ترا
بر سینه و بردل
و نمیدانی....
تابلوی ضمیمه کار اسماعیل وفا یغمایی
3- بوسه

از یک بوسه هزار باغ گل میشکفد
هزار دریا
هزار رود
و هزار پرنده آواز میخوانند
از یک بوسه
هزار دریچه باز میشود
و هزار افق
اگر آن بوسه از لبان تو باشد
و اگر آن بوسه بر لبان تو باشد
و اگر آن بوسه از آن من باشد....
تابلوی ضمیمه کار اسماعیل وفا یغمایی
4 -و دریغ از لبان ناتوان من...

و دریغ
از لبان ناتوان من.
***
اگر تمام تنت بوسه میشد
و تمام تنم لب
و اگر تمام تنم بوسه میشد
و تمام تنت لب
شاید، میتوانستم ببوسمت
ودریغ از لبان ناتوان من
و ابدیتی که توئی....

تابلوی ضمیمه کار اسماعیل وفا یغمایی
5-در تمام شب

در دو سوی جهان
دور از منی و دور از توام
تمام شب اما در زیر پوست من
میدرخشی و سوسو میزنی
چون آسمانی پر ستاره
تمام شب دررگان من آواز میخوانی
چون نسیم نرم نیمه شب
ودر جان من روانی
چون جویباری ازشرابی کهن
و زورقهائی کوچک بر آن
و بادبانهائی که گیسوان توست...


تابلوی ضمیمه کار اسماعیل وفا یغمایی


6 - مگر تو....

هیچ چیز جهانم چنگی به دل نمیزند
هیچ چیز
مگر تو، که دلم در چنگ تو در آواز است.
 ***
از بازارها میگذرم
در هیاهوی خام آدمیان
از میان زمان و تکرار وهمهمه و سطوح وسکه ها
از میان غبارها و رویاها وکابوسها
واگر نبودی تو
فرا میرفتم تا گم شوم در آنسوی پوچ و خلاء
دور از اینهمه هیاهای هیچ
که هیچ چیز جهانم چنگی به دل نمیزند
هیچ....
تابلوی ضمیمه کار اسماعیل وفا یغمایی

7- بوسه کارساز نیست

چون عشق از نهایت بگذرد
بوسه کارساز نیست
و بیچاره ناتوانی جسم،
تماشایت میکنم
چنانکه دریائی را
و افقی را
که نرمک نرمک روشن میشود
و نرمک نرمک روشن میشوم....
تابلوی ضمیمه کار اسماعیل وفا یغمایی

8- میدانم

میدانم
میدانم که پیر و خسته ام
و می بینم
که تو هنوز در من جوانی
که تو هنوز همان درخت کوچک پر گلی
روئیده در گذر ماه و باد و آفتاب
بر دیوار قلعه قدیمی کهن

تابلوی ضمیمه کار اسماعیل وفا یغمایی

9- عشق است و نه ما

این تو نیستی ای معشوق،
آن معشوق
این تو نیستی،
و این من نیستم آن عاشق
این من نیستم
عشق است که در ما میگذرد
و به بهانه چشمان تو، خود را میسراید
عشق است با هزار رنگ و آهنگ
که رنگینمان کرده است چون بهار
وپر هیاهویمان کرده است
چون آسمانی از پرندگان....
تابلوی ضمیمه کار اسماعیل وفا یغمایی
10- بنشین تا ببینمت

بنشین تاببینمت
و به صدای آواز قلب خود گوش کنم
بی تو خاموش است دل من
و باتو آواز میخواند دل من
حتی هنگام که خاموشم
حتی هنگام که در خوابم




 تابلوی ضمیمه کار اسماعیل وفا یغمایی

هیچ نظری موجود نیست:

عاشقانه